می شنود همجنس گرایی، می خواند همجنس بازی!


وقتی فردی فراخور یک مفهوم نتواند واژه ای را به زبان مادری معناگذاری و طبقه بندی ذهنی نماید، کم کم در مورد آن مفهوم گیج و منگ می شود؛ می شنود، به زبان هم می آورد ولی نمی فهمد!
می شنود "دموکراسی"، می گوید "مردم سالاری" ولی از "مردمی سالاری" به دور است؛ در اصل ناخودآگاه دور نگه داشته می شود!
و اینگونه کار درست و درستی در کار هم بیشتر رنگ می بازد:

می شنود "لائیسیته"، می گوید "جدایی دین از سیاست"!
می شنود "سکولاریسم"، می گوید "جدایی دین از سیاست"!
می شنود "رییسْ جمهور"، می خواند "رییسِ جمهور"!
می شنود "فدرالیسم"، در ذهنش "خود مختاری" و "جدایی طلبی" را می پروراند!
می شنود "جمهوری ارمنی"، باید بخندد ولی آنرا می خواند!

بجاست که مفاهیم سیاسی را با برابر-واژه های آنها (معادل های پارسی) با همان رنگی که دارند ببینیم!

مناسب است به جای استفاده از ترکیب ناکارآمد و ناگویای "جدایی دین از دولت"، از سیاست و یا از حکومت و نیز به جای ترکیب سکولار "جدایی دین و دولت" یا "جدایی دین و سیاست" و نیز به جای ترکیب "بی دولتی دین" یا "دولت نداشتن دین" در معنای لائیسیته، ترکیب "دولتی نبودن دین" بکار رود و تبلیغ شود.
مفهوم این ترکیب گویا تر است و ضریب نفوذ بیشتری میان عوام و پارسی زبان ها می تواند داشته باشد. افزون بر آن گویای حفاظت از دین در مقابل دولتی شدن (دین دولتی) است.
برای فدرالیسم نیز "خودپیمانی" مناسب به نظر می رسد.

وای از آن گاه که واژگان ملتی دگرگونه شوند و بیشینه یک ملت آن را تکرار نمایند!
آن زمانی است که به اقلیت فرهیخته می شود افتخار کرد، اگر منفعل نباشند.