آزادی پشت چه مرزی می ایستد؟

درك این پرسش و یافتن پاسخ آن كمك می كند تا به راحتی فریب مفهوم انتزاعی كلمه آزادی را نخوریم و بتوانیم نمود عملی آزادی را از دید گوینده آن حتی پیش از اجرا دریابیم. در گذر از این پرسش و پاسخ می توانیم تقابل جامعه به ویژه مذهبی ها را با به اصطلاح غلط آزادی غربی بهتر ریشه یابی كنیم و با استفاده از آن ایران نو را ایرانی برای همه ایرانیان بسازیم.

به اشتباه به نظر می رسد برای ایجاد زبان مشترك ابتدا باید آزادی تعریف شود. تعریفی كه همیشه در بیان مفهوم تركیب هایی كه با آزادی ساخته می شوند لازم به نظر می رسد. ترکیب هایی مانند آزادی بیان، آزادی پوشش، آزادی مذهبی، اقتصاد آزاد، استقلال آزادی جمهوری اسلامی و استقلال آزادی جمهوری ایرانی و ...

ولی من قصد محدود كردن آزادی را با تعریف كردن آن ندارم بلكه بر آنم كه ژرفتر برویم و ببینیم چه عاملی در ذهن آمریكایی، در ذهن خامنه ای و در ذهن من و شماست كه این قدر آزادی را متفاوت معنی می كنیم؟

شاید همین حالا بگوئید ایدئولوژی، جهان بینی و هنجارهای جامعه عامل این تفاوت تعریف هاست ولی به راحتی می بینیم كه مسلمانان برداشت های متفاوتی از آزادی دارند. در جامعه امریكا یا ایران، همه بر سر تعریف آزادی به توافق نمی رسند، چه بسا افراد یك خانواده هم. پس عامل تفاوت تعریف ها تنها ایدئولوژی یا هنجارها نیست. چه چیزی بر تعریف آزادی در ذهن تك تك ما، رئیس ما، حزب ما، تئورسین های حكومت ما اثر می گذارد و این مفهوم را این قدر متنوع تعریف می كند و حتی می تواند كاری كند كه گوینده در مقام اجرا، بر خلاف تعریف اولیه اش از آزادی مجبور به حركت شود؟